منے از سیاره‌ی دیگر، مریخ



ـ ببین حاجی! خودت برای دنیایت هیچ نخواستی، برای من هم اینطور پیش می‌بری. من مطمئن می‌شوم که به هیچ درد نمی‌خورم. من حلقه وصل می‌خواستم؛ درک عمیق دنیایی که تو را به احیاء آدم‌ها رساند. ترس و دلتنگیم بیشتر می‌شود.

نکند تمام شود و تمام شوم. هرچند تو شعارت این باشد که اگر تمام زندگی‌ام را خرج خدا نکنم تمام می‌شوم. 

من این خرج را می‌خواهم بفهمم. 

ببین حاجی، استاد، فرمانده، پدر، برادر، هرچه تو بگویی همان! میان این دنیایی که کشش بیشتر از کوشش من است، اگر تو مرا به سمت خدا نکشی من می‌مانم پای در گل.

 

 

|عشق و دیگر هیچ|

عبدالمهدی مغفوری

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کانالvipمارول یس.میم markazsteel مرجع تخصصی فروش کارتریج لیزری و ماشین های اداری روغن های گیاهی انتخابات مجلس گاه نوشت های یک تپل خوش حال همه چیز ، همه جا ، همه وقت اسباب کشی و حمل اثاثیه منزل ، ادارات و شرکت ها با اتوبار و باربری اطلس بار دلقک